دلتنگی
26 آبان 1401 توسط راضیه قائدی
ارباب
امروز همه غرغرامو آوردم براخودت اومدم
بشینم پیشت غربزنم
بگم بابا بامرام بطلب دیگه
بگم ای اقا ای ارباب بطلب دیگه
بطلب که هی نوکرات دارن عکس میفرستن
برامون
بطلب که این دل دیگه نمیتونه
اومدم دلمو بفرستم سمتت
پرواز بدم سمت کربلات
قفسه سینه نزاشت
جای دلو تنگ کرده
نمیزاره بیاد پیشت💔
دل تو قفس گناه گیر کرده
نمیتونه این قفسو بشکنه
تو که معجزه هات زیاده قربونت برم
دعوتم کن قول میدم اومدم آدم بشم:)
قبول؟؟